میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی ر...
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۵۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنروی بنمای و وجود خودم از ياد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببرما چو داديم دل و ديده به طوفان بلاگو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببرسينه گو شعلهی آتشکده فارس بکشديده گو آب رخ دجلهی بغداد ببرزلف چون عنبر خامش که ببويد هيهاتای دل خامطمع اين (هوس) سخن از ياد ببردولت پير مغان باد که باقی سهل استديگری گو برو و نام من از ياد ببرسعی نابرده در اين راه به جایی نرسیمزد اگر میطلبی طاعت استاد ببرروز مرگم نفسی وعدهی ديدار بدهوان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببردوش میگفت به مژگان درازت بکشميا رب از خاطرش انديشهی بيداد ببرحافظ انديشه کن از نازکی خاطر ياربرو از درگهش اين ناله و فرياد ببرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:14:04
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ۲۴۹
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنای صبا نکهتی از خاک ره يار بيارببر اندوه دل و مژدهی (دیدار) دلدار بيارنکتهای روحفزا از دهن (یار) دوست بگونامهای خوشخبر از عالم اسرار بيارتا معطر کنم از لطف نسيم تو مشامشمهای از نفحات نفس يار بياربه وفای تو که خاک ره آن يار عزيزبی غباری که پديد آيد از اغيار بيارگردی از رهگذر دوست به کوری رقيببهر آسايش اين ديدهی خونبار بيارخامی و سادهدلی شيوهی جانبازان نيستخبری از بر آن دلبر عيار بيارشکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمنبه اسيران قفس مژدهی گلزار بيارکام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوستعشوهای زان لب شيرين شکربار بيارروزگاریست که دل چهرهی مقصود نديدساقيا آن قدح آينهکردار بياردلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگين کنوانگهش مست و خراب از سر بازار بيارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:11:30
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر ۲۴۸
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۸فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ای صبا نکهتی از کوی فلانی (۶) به من آر زار و بيمار غمم راحت جانی به من آر قلب بیحاصل ما را بزن اکسير مراد يعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است ز ابرو و غمزهی او تير و کمانی به من آر در غريبی و فراق و غم دل پير شدم ساغری می ز کف تازهجوانی به من آر منکران را هم از اين می دو سه ساغر بچشان وگر ايشان نستانند روانی به من آر ساقيا عشرت امروز به فردا مفکن يا ز ديوان قضا خط امانی به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آرSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
53:50
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار ۲۴۷
«««««🍷میبهـااااااااا»»»»»غزل نمره ۲۴۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن صبا (۱۲۴) ز منزل جانان گذر دريغ مدار وز او به عاشق بیدل خبر دريغ مدار به شکر آن که شکفتی به کام (دل) بخت ای گل نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودیکنون که ماه تمامی نظر دريغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهل معرفت اين مختصر دريغ مدار کنون که چشمهی قند است لعل نوشينت سخن بگوی و ز طوطی شکر دريغ مدار مکارم تو به آفاق میبرد شاعر از او وظيفه و زاد سفر دريغ مدار چو ذکر خير طلب میکنی سخن اين است که در بهای سخن سيم و زر دريغ مدار غبار غم برود حال (به) خوش شود حافظ تو آب ديده از اين رهگذر دريغ مدارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:07:06
عید است و آخر گل و یاران در انتظار ۲۴۶
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۲۴۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلان عيد است و آخر گل و ياران در انتظار ساقی به روی (یار) شاه ببين ماه و می بيارگر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزهگشا طالبان يار دل برگرفته بودم از ايام گل ولی کاری (نکرد) بکرد همت پاکان روزهدارجز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نيز بر کرشمه ساقی کنم نثار؟خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کريم يا رب ز چشمزخم زمانش نگاه دارمی خور به شعر بنده که زيبی دگر دهد جام مرصع تو بدين در شاهواردل در جهان مبند و به مستی سوال کن از فيض جام (و) قصه جمشيد کامکار زان جا که پردهپوشی عفو کريم توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعيار ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح (ما) شيخ و خرقهی رند شرابخوار حافظ چو رفت روزه و (شیطان ز بند جست) گل نيز میرود ناچار باده نوش که از دست رفت کارSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз